طنزوسرگرمی

ماجرای آقای مدیر

ماجرای آقای مدیر
زمانیکه که بحث بهره وری وموضوع تبیین نقش سیستمهای تضمین کیفیت و… در ادارات رایج بوده ومرتباٌجهت تشریح جایگاه وبیان اهمیت این موضوع سمینار وکنفرانس و…میگذاشتند از قضا در یک شرکت دولتی جهت ارتقاء بهره وری سمیناری تحت همین عنوان برگذار میکنند و از یک استاد بزرگ دعوت میکنند که دراین سمینار صحبت کند.در سمینار همه پرسنل شرکت ومدیران سطوح مختلف حضور داشتند وسخنران قبل از اغاز سخنرانی و بر اساس شگردی که همیشه بکار میبرد ،برای اینکه چالشی ایجاد کند وبا وارد کردن شوک ، جمعیت را برای استماع صحبتهای خود اماده کند(انگونه که رسم این تیپ سخنرانان است.) در ابتدای جلسه صحبت خود را اینگونه اغاز کرد که : خانمها واقایان در همین ابتدا میخواستم یک واقعیت را در رابطه با زندگی شخصی خود نزد شما بیان کنم وان اینکه : من قسمت بزرگی از عمر خود را در اغوش زنی سپری کرده ام که البته همسرم نبوده است!.وبعداز این جمله بلافاصله سکوت کرد و سکوت مبهم او کم کم در فکر حضار ایجاد سوال کرد و بناگهان همه نظرها معطوف به مسئول روابط عمومی شد که این دیگه چه استادی  هست که شما دعوت کردید؟این شخص که اصلاٌ مشکل روانی دارد و از این قبیل حرفها….وقتی نگاهها وصحبتها ، به زمزمه ومشاجرات لفظی بدل میشد، سخنران ناگاه ادامه داد که : والبته آن زن کسی چون مادرم نبوده است!!
خوب فضای جلسه با این صحبت ایشان تلطیف شد و شرائط تغییر کرد وسخنران به ادامه صحبت خود پرداخت.این سمینار وسخنرانی تمام شد ومدتی از این ماجرا گذشت تا اینکه یکی از مدیران شرکت که ان روز به شدت تحت تاثیر این شگرد استاد قرار گرفته بود به همراه خانمش در میهمانی خصوصی دعوت میشوند و لذا در حین پذیرایی تصمیم گرفت از این شگرد در جمع خانمهایی که انجا بودند استفاده کند وفضای مجلس را از این طریق تلطیف نماید!!در یک فرصت مناسب خودش را به جمعی از خانمها رساند که خانم خودش هم انجا حضور داشت پس از چاق سلامتی واحوالپرسی سینه ایی صاف کرد وگفت بله خانمهای محترم خیلی خرسندم که به اطلاع شما برسانم من قسمت مهمی از عمر خود را در اغوش زنی سپری کرده ام که البته همسرم نبوده است!خانمها ومخصوصاٌ خانمش از این حرف شوهر خیلی شوکه شدند ومخصوصاٌ در فضای امیخته در سکوت ، نفرتی از این مرد هوسباز بر اذهان سایه افکند!! در شرایطی که میرفت این نفرت به جاهای باریک ختم شود ،این اقای مدیر تصمیم گرفت که ادامه صحبت دهد ولی هرچقدر فکر کرد ادامه موضوع یادش نیامد که نیامد!!!….در نهایت شرمندگی گفت: والبته اسم آن زن یادم نمی اید؟!دیگه بقیه ماجرا را خودتان حدس بزنید….!

پارس گیلدا
ماجرای آقای مدیر

نمایش بیشتر

مدیر سایت

من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق / چار تکبیر زدم یکسره بر هر چه که هست..! "حافظ" ......؛ نام و نام خانوادگی:حسین شعبانی مژدهی ؛ شغل: آزاد؛ تحصیلات: لیسانس در مهندسی؛ متاهل و پدر ؛ علاقمند به طبیعت گردی و کوهنوردی و عکاسی ومستندکردن تجارب نزدیک به هفت دهه پیمایش در این محنتگه خاکی..

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا