گزارشات طبیعت گردی و کوهنوردی

ییلاق شلم آجار

شلم آجار، ییلاقی زیباتر از بهشت

ییلاق شلم آجار:

گزارش صعود به قله شلم آجار،،آذر۹۰

آن روز زوتر ازصداي زنگ تلفن همراه از خواب بيدار شدم . ابتدا به آماده كردن صبحانه ايي كه به عادت مالوف در هر ساعت از صبح كه از خواب برخيزم به ميل آن دارم ، صبحانه ايي مختصر آماده نمودم.در خلال آماده شده آن به بستن كوله و جمع كردن وسايل مورد نياز صعود در پيش رو ، پرداختم.ميوه ،گوجه فرنگي،مقداري شكلات ،حلوا شكري و نان و پاره ايي مخلفات ديگروالبته خبرهاي كباب آلود اين صعود، سبب شد كه تدارك زيادي براي ناهار نداشته باشم!.

پس از صرف صبحانه وبه هنگام بستن تسمه هاي كوله متوجه افزايش چربي دور شكم كه ماهها براي آب كردنش زحمت كشيده بودم شدم.تصميم گرفتم از فرداي آن روز ،مجدداً به مجاهددت فوق ادامه دهم!.

صبح و ستارگان و شهر خلوت

كفش تازه خريداري شده كه قيمتش معادل يك سوم كفش مورد نظرم! بود را پوشيدl.آرام وآهسته يعني پاور چين پاورچين(جهت احتياط و جلوگيري از كفش زدگي احتمالي پاها) راس ساعت 5 صبح ،وارد كوچه شدم.در آن ساعات اولیه روز ، چيزي كه نظر مرا به خود جلب كرد قرص كامل ماه بود كه بر تن خوب آلود زمين ،پيراهني از جنس مهتاب پوشانيده بود.ستارگاني چشمك زن در آسمان ، چون عاشقاني بيقرار كه ميرفتند با ظهور تلالوي انوار درخشان خورشيد جهان تاب ،‌جاي خود را به مام هستي بخش جهان بسپارند.

نیمه شب شهر

روانه ميدان شهرداري شدم.با ديدن ديوارهاي كارگاهي خيابان اعلم الهدا كه ماههاست بلاتكليف رها شده است يادم آمد كه مثل سابق امكان پيدا كردن تاكسي جهت رفتن به پل يخسازي كه ميعادگاه همنوردان ما بود ميسر نميباشد.بناچار فاصله انجا تا سبز ميدان را نيز پياده طي كردم. از انجا با يك خودروي سواري ، خود را به پل يخسازي رسانيده و به جمع همنورداني كه تعداشان در اين صعود به 22 ميرسيد ملحق شدم .خوش وبشي چند و احوالپرسي وآنگاه سوار ميني بوس شديم وعازم شهرستان شفت گرديدم. به مقصدر صعود به قله که چه عرض کنم ییلاق “شلم آجار”.

پس از ورود به شفت و عبور از روستاهاي احمدسر گوراب ،نصيرمحله،شالما،لپوندان وسياه مزگي به روستاي خَرَم كَش كه منتهي اليه جاده اسفالته بود رسیدیم. پس از هول وتكاني كه در يكي از سربالايي هاي انتهايي جاده يخبندان ولغزنده مسير متوجه همنوردان شد در روستاي خرم كش ودر مجاورت رودخانه خروشان سياه مزگي از ماشين پياده شديم.

سیاه مزگی معروف

نام سياه مزگي براي اكثر گيلانيان و حتي بعضي افراد غير گيلاني اشناست.لااقل به خاطر پنير بسيار خوشمزه و متخلخل و پر چرب توليدي اين ديار.در ايامي كه خوردن وآشاميدن مجاز وممكن بود،تراشه ايي از اين پنير رويايي به همراه قاچي از پياز جاي همه خورش هاي امروزي كارايي داشت .غالب گيلانيان ،مخصوصاً روستائيان كه بیشتر ساعات زندگي شان را در مزارع و شاليزارها با كار بدني جانفرسا سپري ميكردند با لقمه ها ی برنج كته پز واين پنير وان پياز ،اطعامي رضايت آميز داشتند .ودر غياب انواع شيرخشك و شير مادر و ديگر اطعمه ها و اشربه هاي جورواجور امروزي ،اين مادران آن روزگاران بودند كه با پودر كردن ان پنير خشك ومخلوط كردنش با پلوي كته پز، لقمه هايي لذيذ و مغذي كه به آن مُشته ميگفتند، خردسالان خود را اطعام مينمودند.

وداع با زندگی سنتی

امروزه به يُمن!زندگي شهري و از بين رفتن دامداري وتغيير رژيم زيستي همه مردمان ما ،منجمله اهالي سياه مزگي، غالب آن روستائيان نيز به مسافركشي وكارهايي از اين دست روي آوردند.ديگر از آن دامداري و محصولات لبني و اصيل محلي كه بايد ياد و خاطرآنها را در سينه قديمي ها جستجو كرد اثري نيست.!

آمادی برای صعود

به هرحال در روستاي خرم كش مبادرت به بستن گِتر كرديم. ميگفتند مسير برفي ست. بعد از بستن كوله و آمادگي لازم به سمت پاكوبي كه از همان ابتداي مسير، باريك وپيچ در پيچ بود واز زير تابلويي كه روي آن جمله “محله شالش”نوشته شده بود به سمت جنگل حركت كرديم.هرچقدر كه بيشتر به عمق جنگل ميرفتيم برف بيشتر ميشد.این برف  حاصل بارش روز يا روزهاي قبل بود.البته پاكوب برفي ويخ زده وباريك وخطرناكي كه در يكطرفش همواره پرتگاهي به عمق بيش از ده-پانزده متر وجود داشت.

در کنار و همراه ما همنوردي بود همگام، زلال ،شفاف وجذاب وزيباروي.او  از سمت مخالف می آمد چون نگيني ياقوتي در دل برف. چونان پايه انگشتري از جنس طلاي سفيد. بنام رودخانه سياه مزگي .مثل دلبركي طناز وباريك اندام،رقص كنان وآوازه خوان .آهنگ عشق وزندگي مينواخت. آسيمه سر به سوي معبود خويش يعني دريا روانه بود .گاه در سمت راست و زماني در سمت چپ همنوردان، چشم اندازي زيبا وديدني به منطقه داده بود وعشوه گري و جلوه نمايي مينمود. ترانه موزون آن رود كه در برخورد آب زلال آن به سنگها وصخره هاي مسير، ملودي زيباي عشق مينواخت خستگي طول مسير را از تن همنوردان می زدود.

ییلاق شلم آجار

اندكي در جنگل پيشروي نكرده بودیم كه تنه هاي كاملاً سفيد پوش درختان در پهنه ايي كه جلوه هايي از بهشت را در ديده بينندگان تداعي مينمود نمايان گشت.البته و حتماً عكس كه نيمي از انگيزه مرا براي رفتن به كوه وطبيعت تشكيل ميدهد.مزاحمت هاي دستكش ناشي از در اوردن وپوشيدن مجدد و مكرر آنها جهت عكسبرداري، مرا متقاعد نمود كه سوز سرماي زير صفر را به جان بخرم تا هر كجا كه خواستم سريعتر و اسانتر بتوانم عكس بگيرم .

چنين نیز كردم.بعد از صرف صبحانه در كلبه سراسر چوبي جنگل موسوم به کلبه سید، مجدداً به پيمايش خود ادامه داديم. پاكوبهاي سينوسي و شيبدار مسير را يكي پس از ديگري پشت سر گذاشتيم. اينچنين بود كه لحظات پيمايش در آن بهشت، به سرعت برق وباد گذشت .

زیبایی های رودخانه سیاه مزگی

عبورهاي متناوب ومكرر از بستر رودخانه سياه مزگي نيز كه گاه از روي سنگ هاي تيز ولغزنده آن وگاه از روي پلهاي چوبي وسنتي مملو از برف ويخ ان همراه بود نيز در نوع خودش هيجان انگيز والبته توام با مخاطره بود كه خوشبختانه موردي به همرا نداشت.ساعت 11:30 به نقطه ایی رسیدیم با شيب تند كه از همان پائين گواهي ميداد نفس گير خواهد بود.قدري استراحت و نوشيدن آب و مزه مزه كردن ابنبات و بالاخره در دل جنگلهاي دامنه كوه، دست در دست نسيمي گرمش مانند كه بعدها تبديل به بادگرم و البته كمي سرد در قله گرديد به سمت بالا حركت كرديم .

گروهي كه سبكبال و سبکباربودند سريعتر وآنان كه بارو بنه بيشتري به همراه داشتند آهسته تر در تعقيب آنان،گذشت وگذشت وگذشت بعد از يك ونيم ساعت يعني راس ساعت 13 به محله كلبه ايي كه ميعادگاه ما در ییلاق شلم آجار بود رسيديم.

ییلاق شلم آجار

ابتدا عكس ياد گاري والبته تعداي نيز به روشن كردن بخاري هيزمي داخل كلبه جهت گرم كردن كلبه و نيز تهيه ذغال و آماده كردن بساط ناهارو گروهي نيز مشغول به سيخ كشيدن كباب ها!!.ديري نپائيد كه ناهار اماده شد و مشتي كباب سهم هر كدام از همنوردان در داخل قطعه ناني كه نقش بشقاب را براي هركداممان بازي ميكرد قرار گرفت.بعد از ان كوهپيمايي شش ساعته و آن همه انرژي به تحليل رفته چقدر چسبيد.همه همنوردان و گردانندگان گروه اعم از سرپرست وراهنما و جلودار وعقب دار وديگر همنوردان و….در شكل گيري هر چه بهتر اين برنامه زيبا نقش داشته اند.

نام دونفر در صدر همه ميدرخشيد يكي جناب آقاي حسين صحرا نورد بود كه ضمناً راهنماي برنامه نيز بودند وبا استادي تمام مبادرت به تهيه كباب نمودند.وديگر همنوردي محلي كه اولين بار ايشان را می دیدیم معروف به اُستا كه گویا  از طرف سازمان ميراث فرهنگي استاد كار ترميم ابينه قلعه رودخان بود.

درمورد شلم آجار

واما شلم اجار كه اُتراقگاه چند ساعته ما بود متشكل است از دو كلمه شلم كه گياهيست محلي كه بدليل انعطاف ساقه آن امكان تنيدن انها در هم ممكن است و”اجار” به معني پرده يا پرچين(همان ديواره چوبي كه در قديم روستائيان جهت محصور كرده اراضي خود از ان استفاده ميكردند) .همنوردان اشنا به منطقه تعريف ميكردند كه در قديم و قبل از بناي سد سفيد رود و تونل آب بر فومن، اراضي زراعي مناطق شفت و فومن از كم آبي، عاری از محصول بود  و امكان بعمل آوردن برنج ، براحتي امروز كه منطقه مجهز به شبكه هاي متعدد ابياريست ميسر نبود لذا اهالي منطقه از اين منطقه “شلم اجار “بعنوان ييلاق خود استفاده ميكردند.

ییلاقی که اکنون رونق گذشته را ندارد

پس از اتمام فصل زمستان با دامهاي خود به اين منطقه کوچ مينمودند واين منطقه رونق فراوان از بابت اسكان داشته است.با ايجاد كانال آب بر فومنات و حاصل خيز شدن مناطق پائين دست ،رژيم اسكان نيز دستخوش تغيير وتحول شد .امروزه اين منطقه ديگر رونق آن ايام را ندارد.در مسير نيز سنگ قبرهايي به چشم ميخورد كه نشان ميدهد احيانا، اگر كسي در حين کوچ به هر دليلي ناشي از سرما يا گرسنگي يا كهولت سن جان به جهان آفرين تسليم مينومد در همانجا به خاك سپرده ميشد.این منطقه در مسیر عبوری راه زنجان به گیلان هم بوده که امروزه آنهم با تاسیس جاده طارم رونق خود را از دست داده است.

قُلل اطراف

در راس قله ودر سمت جنوب آن قله هاي نراب و پشته كوه و …ودر سمت مخالف ، قله دايله سر كه جملگي پوشيده از برف بودند قابل رويت بودوطوفاني كه در راس ان قلل ، برفها را به هوا ميبرد حتي با چشم غير مسلح نيز بوضوح و عيان ديده ميشد.ساعت حدود 15:15 به سمت پائين حركت كرديم وجهت اهتراز از حركت در جنگل در شب، گامهاي برگشت را محكمتر از رفت تنظيم نموديم .ودر مسير همان پاكوبهاي تنگ و باريك و سينوسي طي طريق كرديم .ديدن تنه هاي تنومند و سر به فلك كشيده درختهاي افرا و راش ، همت همه همنوردان را در غلبه بر خستگي وسختيهاي مسير دوچندان ميكرد.

در نقطه ايي از جنگل صداي دهشتناك گريه درختي را شنيديم كه با اره بيرحم قاطعان خود زوزه ايي دلخراش سر ميداد.تعداي از همنوردان در همدردي با ان درخت سرد و گرم چشيده روزگار فرياد ميكشيدند كه نبُر نبُر ولي ظاهراً فايده ايي نداشت.

پایان برنامه

برغم همه تمهيدات بازهم ساعت اخر پيمايش ما به تاريكي شب كشيد. با چراغ پيشاني ادامه مسير داديم وخوشبختانه بدون هيچ گونه حادثه ايي راس ساعت 18:30 عصر به ميني بوس رسيديم وسوار شديم.در داخل ماشين با توزيع پودر قوتو ونيز موزي كه گروه، زحمت تهيه انرا كشيده بود تجديد قوا كرده ووقتي به منزل رسيديم ساعت هشت شب را نشان ميدادبا بدني خسته و كوفته وپايي مملو از جراحت ولي خاطره ايي زيبا از رويت بهشت و بهشتيان.

به اميد تحقق چنين خاطراتي ماندني براي همه خوانندگان اين سطور كه جاي پايشان خالي ولي مهر دلشان در كوله هايمان پر بود و سبب دلگرميمان ميشد .

گزارش صعود به قله شلم آجار،،آذر۹۰

پارس گیلدا

ییلاق شلم آجار

مطالب بیشتر

نمایش بیشتر

مدیر سایت

من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق / چار تکبیر زدم یکسره بر هر چه که هست..! "حافظ" ......؛ نام و نام خانوادگی:حسین شعبانی مژدهی ؛ شغل: آزاد؛ تحصیلات: لیسانس در مهندسی؛ متاهل و پدر ؛ علاقمند به طبیعت گردی و کوهنوردی و عکاسی ومستندکردن تجارب نزدیک به هفت دهه پیمایش در این محنتگه خاکی..

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا