برش کتاب

بامداد خمار

شب شراب نیرزد به بامداد خمار!

بامداد خمار:

از رمانهای معروفی که تعریفش را شنیده و درصدد تهیه آن برای خواندنش بودم همین رمان ایرانی بامداد خمار نوشته خانم فتانه حاج سید جوادی(پروین)بود.تا اینکه یکی از بستگان کتابخوان لطف کرد وآنرا به همراه رمان دیگری جهت خواندن به اینجانب امانت دادند.حال و هوای رمان،عاشقانه از نوع سنتی که سناریوی آن به حدود صد سال قبل بر میگردد.زمانی که رژیم سیاسی در ایران در حال تغییر و تعویض بود.تحولات اجتماعی در حال وقوع و بانوان که فاقد آزادی اجتماعی و فاقد اختیار انتخاب شریک زندگی خود بودند کم کم می رفتند به مدد اصلاحات اجتماعی که از چند دهه قبل شروع شده بود،نسبت به آینده و سرنوشت خود نقش پذیر شوند.دوران گذاری که می رفت حاکمیت پدر سالاری را محو و اقتدار پدر به اعضای خانواده منتقل گردد.دورانی که ازدواج ها مخصوصا ازدواج دختران در سنین پائین واجب و انتخاب شریک زندگی توسط پدر و اقوام ارشد و شیوخ خانواده بر مبنای اصل و نسب و اصالت اجتماعی و تبار و دارندگی و تمکن و تشخُص و…بود.

داستان این رمان،سرگذشت دختری ست پانزده ساله،سرگشته و شوریده حال به نام محبوبه از یک خانواده متشخص و اشراف که اکنون دوران سالمندی خود را سپری می کند.او قصه سرنوشتش را برای برادرزاده اش یعنی سودابه تعریف می کند که سودابه هم در عنفوان جوانی با روحیه ایی ماجراجو و سرکش درگیر و دار انتخاب شریک زندگی و البته عدم تفاهم با والدین بر سر چنین انتخابی ست.

عشق کودکانه

محبوبه  اما قصه عشق خود را برای سودابه تعریف می کند بلکه سبب ارتقاء آگاهی او در این مقطع حساس گردد.داستان او از آنجا آغاز می شود که پس از رد چندین خواستگار از خانواده اعیان و اشراف و اقوام،سرانجام برغم مخالفتهای شدید پدر،به وصلت شاگرد نجاری به نام رحیم تن می دهد که خاطرخواه اوست واین موضوع خاطرخواهی در آن دوران،ننگ و آبروریزی برای خانواده تلقی میشد.مخصوصا اینکه،رحیم فاقد اصل و نسب درست حسابی و بر خلاف محبوبه از فرودستان جامعه بوده است.رحیم برای شروع یک زندگی آبرومند،آه در بساط ندارد.

بصیرالملک پدر محبوبه با سرمایه شخصی خود مقدمات زندگی مشترکشان فراهم می نماید.
ولی گویا پیش بینی های پدر محبوبه،این مرد سرد و گرم چشیده روزگار درست از آب در می آید.چرا که پس از فروکش کردن شعله های التهاب اولیه این عشق خام کودکانه و فرو نشستن  گرد و غبار و پراکنده شدن دود ناشی از این احتراق ناقص عشقی،واقعیتهای زندگی کم کم رخ می نماید.

بالاخره چی می شود؟

حالا محبوبه از آنجا رانده و از اینجا مانده است.او با کودک خردسالش مجبور است یک زندگی با چالشهای فراوان را که به دلیل نوع تعلیم و تربیتش در خانواده اشرافی،آمادگی پذیرش آنرا ندارد مدیریت نماید.در عین حال،قطع ارتباط پدر و مادر و خواهر ارشد واصولا همه اقوام با او،وی را در چگونگی مدیریت بحرانی که در آغاز زندگی مشترک گریبانگیر او شده است سردر گم کرده و مزیدی بر افزایش روزافزون بحرانهای روحی او وتنشهای روزافزونش با شوهر و مادر شوهر بدعنقش که با آنها زندگی می کند می شود.

در این میان عیاشی های رحیم مخصوصا ازدواجهای موقت و مکررش اختلافات و چالشهای فیمابین را به مرز غیرقابل حل سوق می دهد.

ادامه داستان،سراسر توام با تراژدی و غمبار ورق می خورد بگونه ایکه پس از کش و قوس های فراوان به بازگشت محبوبه به خانه پدری و قرارگرفتن وی تحت حمایت بصیرالملک و متارکه منتهی میگردد که شرح همه ماوقع مفصل است.

نقد و دفاع از رمان

رمان بامداد خمار با بیش از ۵۰ بار تجدید چاپ،یکی از پرفروشترین رمانهای معاصر ایران در حوزه ادبیات عامه پسند است.این رمان بین نویسندگان، دارای موافقان و مخالفان فراوانی است.منجمله نجف دریابندری که در مقام دفاع،آنرا در مقوله کسب تجربه روابط بین مردان و زنان جوان جهت تشکیل زندگی،مفید و راه گشا دانسته و برخی دیگر مثل هوشنگ گلشیری در مقام نقد،آنرا در دفاع از اصالت و شرافت طبقات بالادست و تحقیر فرودستان قلمداد می نمایند.

پارس گیلدا

بنظرم سناریوی این رمان اگرچه روایتگر روابط اجتماعی و خانوادگی خانواده ها و مردمان یکصد سال قبل است ولی کماکان اتفاقات آن و چرایی وقوع آن،کماکان در این زمان هم دارای موضوعیت بوده و برغم توسعه ارتباطات،کهنه نشده است.به عبارت روشنتر آشنایی های شبه عاشقانه،تصمیم عجولانه به وصلت،عدم توجه به سطح فرهنگی خانواده ها،عدم توجه به تجارب و نصایح دیگران مخصوصا والدین و…که در نهایت منجر به عدم شکل گیری زندگی مشترک و در نهایت متارکه منتهی می شود،کماکان از آفات زندگی مشترک حال حاضر نیز می باشد.لذا این مسئله یکی از دلایلی ست که این رمان را به یکی از پرفروشترینها با تیراژ بالا تبدیل کرده است.

از متن:

دو تا دعا در حقت دارم یکی خیر و دیگری شر!.
دعای خیرم این است که خدا تورا اسیر این مرد نکند و اما دعای شرم این است که صد سال عمر کنی!

پارس گیلدا

بامداد خمار

مطالب بیشتر

نمایش بیشتر

مدیر سایت

من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق / چار تکبیر زدم یکسره بر هر چه که هست..! "حافظ" ......؛ نام و نام خانوادگی:حسین شعبانی مژدهی ؛ شغل: آزاد؛ تحصیلات: لیسانس در مهندسی؛ متاهل ، پدر و پدربزرگ ؛ علاقمند به کتاب،طبیعت گردی و کوهنوردی و عکاسی ومستندکردن تجارب نزدیک به هفت دهه پیمایش در این محنتگه خاکی... هیچ چیز مقدستر از آگاهی نیست،بزرگترین فضیلت آدمیان آگاهی ست و آگاهی یعنی مطالعه و مطالعه و مطالعه...

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا