امثال و حکم
عطار وطوطی
عطار وطوطی:
گویند عطاری کوزه روغنی به دکان خویش برد. سرش بگشودودر گوشه ایی بنهاد. طوطی پر زد وروغن بریخت .عطار بر اشفت با چوبدستی محکم بر فرقش کوبید.از ضربت آن چوب ،موی از سر طوطی رفت وطوطی کچل شد ودیگر نه هیچ بخواند ونه هیچ بگفت!.
عطار از این کرده پشیمان شد. روزی در دکان نشسته بود که کچلی بر او وارد شد وچیز بخواست ناگهان طوطی به حرف آمد و به مرد کچل گفت مگر تو هم روغن بریختی که چون من کچل گشتی؟!.
تلخیص از منطق الطیر عطار نیشابوری
عطار وطوطی