جای خالی سلوچ
جای خالی سلوچ:
جای خالی سلوچ اثر ماندگار محموددولت آبادیی نویسنده ایی از دیار خراسان با شیوه نگارش نثرگونه و منحصر به فرد.
این رمان،روایتی ست از زندگی مردی به نام سلوچ از روستای فرضی زمینج خراسان(قبل از تقسیم بندی).
سلوچ که مردی خوش نشین ولی صنعت گر و تنورساز است و ازحِرَف دیگر هم سر در می آورد،عاشقانه با مَرگان،دختری زبل و زرنگ از همان روستا وصلت می کند که حاصل آن دو پسر به نام عباس و ابراو و یک دختر به نام هاجر است.
سلوچ سخت کوش
سلوچ اما سختکوش و در حرفه خود آدمی دقیق و وسواسی ست و درصدد است که بچه های خود را نیز همچون خود تربیت کند تا به خود متکی باشند.اما دست تقدیر گویا درحال ورق زدن سرنوشتی دیگر برای این خانواده است و نقطه عطف آن زمانی ست که سلوچ به ناگهان و بدون دلیل ناپدید میشود.مرگان و بچه ها مدتی به انتظار می نشینند اما اثری از سلوچ نمی یابند و در این میان،مرگان جهت مدیریت این اتفاق و کنترل اوضاع،شایع می کندکه سلوچ جهت کار به شهر رفته و به موقع برخواهد گشت.او حتی ادعا می کند سلوچ برای او پول نیز می فرستد.اما چه کسی مثل کدخدا نوروز و بقیه در و همسایه ها هستندکه ندانند آنچه مرگان در رابطه با ناپدید شدن سلوچ نقل می کند تنها یک بلوف است!.
سلوچ بدهکار
موضوع زمانی بغرنج میشود که کم کم سر و کله طلبکاران سلوچ نیز پیدا شده و هر یک جهت مطالبه طلبهای خود،چندرغاز اثاثیه خانه مرگان،شامل چند قطعه ظروف مسی را به تاراج برده و حالا این مرگان است که در بحبوحه زمستانی سرد و سخت باید با کار دوچندان جای خالی سلوچ را پرکرده و آبروی خود را نزد اهالی ده که به او و دختر خردسالش چشم طمع دارند حفظ نماید.
در این میان و از بین فرزندان سلوچ به همان میزان که ابراو کوچولو پشتکار دارد و فعلا غمخوار مادر و خواهر است،عباس که برادر بزرگتر است ناخلف از آب در می آید و نگاهی هم به قمار دارد که مادر را نگران کرده است.دراین میان،علی گناو که رقیه زن نازایش را بخاطر ناسازگاری با مادرش کتک زده و ناکارکرده بعد از فوت مادرش،اکنون بدنبال ازدواج با هاجر خردسال است تا بلکه از او صاحب پسری شود و بقول خود نامی از خویش برجای گذارد.
مادر هاجر،اما به شدت مخالف ازدواج این نزولخوار قُچاق(غول چماق)با فرزند نحیف خردسالش است ولی در شرایطی که اداره یک خانواده در روستای فلک زده زمینج حتی با چند نیروی کاری زن و مرد با مشکلات عدیده مواجه است،مرگانِ تنها و بی سرپناه و خوش نشین که با کارگری برای این و آن،صورت خود را با سیلی سرخ می کند،چیکار میتواند بکند؟.او سرآخر تسلیم سرنوشت می شود مخصوصا اینکه علی گناو،وعده تامین معاش و سرپرستی این خانواده را نیز داده است.
بالاخره چی میشود؟
آیا علی گناوه به وعده ها یش عمل می کند؟.
شب اول عروسی بر هاجر خردسال چگونه خواهد گذشت؟.
عکس العمل رقیه زن اول علی گناو که حالا بدلیل کتک خوردن از دست شوهرش زمینگیر است چیست؟.
چرا یک شبه موهای عباس سفید شد.عاقبت عباس چی می شود؟.
تکلیف ابراو و عشق تراکتورسواری اش به کجا می انجامد؟.
وضعیت زمینهای زمینج و خدازمین و تاسیس باغات پسته به کجا ختم میشود؟.
آیا مرگان،پیشنهاد ازدواج کربلایی دوشنبه،که بنا به توجیهات شرعی،مجرد ماندن مرگان را جایز ندانسته و سایه به سایه در تعقیب او است را می پذیرد؟.یا نه تسلیم نگاه هیز سردار همان شتربان صاحبکار سابق عباس خواهد شد؟.
جای خالی سلوچ
اصلا سلوچ کجاست؟.نکند در این هیر و بیر سر و کله سلوچ هم پیدا شود؟.
ودهها سوال و اما و اگرهای دیگر که در لابلای اوراق این رمان جذاب شرح داده شده است.
رمان جذاب”جای خالی سلوچ”از این به بعد دارای اتفاقات و حوادث فراوان و جالبی ست که به دلیل عجین بودن خاستگاه اجتماعی این اتفاقات با فرهنگ ما،واقعا خواندنی ست و نویسنده به نیکی توانسته این رگ و ریشه ها را در قالب اتفاقات رمان واکاوی و خواننده نکته بین را به تأمل و تفکر پیرامون چند و چون آن وادارد...
جای خالی سلوچ