مروارید:
قصه از آنجا آغاز می شود که فرزند خردسال کینو،سرخپوست کپرنشین شهر لاپازی مکزیک که داخل ننو آرمیده،دچار عقرب گزیدگی میشود.خووانا،مادر کایوتیتو(کودک)که قبل از گزیدگی موفق به دفع شر نشده،بلافاصله عقرب را کشته و سریعاشروع به مکیدن محل گزش می نماید.اندکی بعد نومیدانه به شوهرش می گوید که بدنبال دکتر برود،ولی همسایگان که با جیغ و داد کودک خردسال حالا در اطراف کپر تجمع کرده اند،یکصدا می گویند که دکتربه کپر نمی آید!
ناچارا و بلافاصله زن و شوهر به همراه بچه راهی شهر و مطب دکتر می شوند.بین راه،همراهانی نیز به آنها اضافه شدند و جهت آگاهی از ماجرا،جلوی خانه دکتر سفیدپوست،صف می کشند.دکتر بعداز آگاهی از اینکه بیمار پولی برای معالجه ندارد به خدمتکار سرخپوستش دستور میدهد که به اطلاع وی برساند که دکتر در خانه نیست!
خووانا،نومیدانه فرزند را به آغوش میگیرند و به همراه کینو،سوار بلم میشوند تا بلکه پس از صید مروارید وفروش آن و کسب پول،به مداوای فرزندشان بپردازد.مادر از این فرصت استفاده کرده از برگ گیاهان حاشیه رود،ضمادی می سازد و روی زخم می گذارد وپدرمشغول صید می شود.پس از چند بار زیر آب رفتن بالاخره موفق به صید مرواریدی به اندازه تخم یک کبوتر میشود که بزرگترین مروارید منطقه است.
درخشش مروارید
ماجرا زمانی جالب میشود که در نهایت ناباوری،مداوای مادرموثر میفتد و ضماد کارساز میشود و حال کودک رو به بهبودی می نهد.ولی قصه اینجا به انجام نمی رسد چرا که خبر صید بزرگترین مروارید،در منطقه می پیچد،اول از همه دکتر نقشه می کشد که با مداوای بچه وتصاحب آن مروارید،تعطیلات خوبی با معشوقه اش در پاریس داشته باشد،کشیش مراجعه می کند و پدر را به نیکی و بخشش وخیرات تشویق میکند،گدایان محل در اطراف کپر پرسه می زنند بلکه سهمی ببرند،نماینده شرکت خریدار،جهت تصاحب مروارید دندان تیز میکند و کینو در رویای بهبود زندگی و خرید وسایل مجهزتر صید و مادر در رویای تدارک عروسی!
درخشش مرواریدچنان است که شبانه دکتر را متقاعد می سازد با دستیارش بکمک فانوس کورسوزی جهت معالجه کودک سرخپوست خودرا به کپر کینو برساند و ادامه قصه…
رنگ رنج
حان اشتاین بک،رمان مروارید را اگرچه کوتاه ولی بسیار پرمعنا و مفهوم نوشته است.داستان این خانواده سرخپوست،فارغ از رنگ و جغرافیابرای همه،بسیارآشناست.برای همین است که با خواندن آن احساس بیگانگی نخواهیم کرد.در زمانه ایی که انسانيت قربانی درجه یک مادیات و ثروت است،مروارید میگوید رنج آدمها در همه جای دنیا مثل هم است فقط رنگش فرق دارد.رمان مروارید همانطور که نویسنده در دیباچه اش گفته آئینه ایست که هرکس معنایی درخور احوال خود در آن می یابد.
مروارید