وفارا بهانه ساخت:
غافل به من رسید و وفا را بهانه ساخت
افکنده سر به پیش و حیا را بهانه ساخت
آمدبه بزم و دید من تیره روز را
ننشست و رفت و تنگی جا را بهانه ساخت
رفتم به مسجدازپی نظاره رخُش
دستی به رو گرفت و دعا را بهانه ساخت
آلوده بود پنجه اش به خون عاشقان
بستن به دست خویش،حیا را بهانه ساخت
زاهد نداشت تاب نگاه پری رُخان
کُنجی گرفت وترس خدا را بهانه ساخت
مستانه می گذشت نظیری به کوی یار
آنجا رسید سستی پا را بهانه ساخت
نظیری نیشابوری
عکس:آذر۹۷،رشت
وفارا بهانه ساخت