انسان تنها:
بسیاری فکر میکنند که انسان یک موجود اجنماعی ست.به همین دلیل تنها نیست ودر تنهایی آسیب روحی روانی میبیند.آنکس هم که زندان انفرادی را بوجود آورد در واقع مبتنی بر همین دیدگاه وهمین مسئله بود.چرا که انسان ممکن است هر چیزی را تحمل کند وفقدانش را بپذیرد ولی نمیتواند در تنهایی بماند.به همین خاطر می شکند و مقاومتش را از دست میدهد.
ولی بنظرم سارتر در مطلب بالا موضوع تنهایی انسان را از دید دیگری بررسی کرده وبنحو درستی تنها بودن انسان را تبیین نموده است.انسانها ازمنظر توجه به منافع،غالبا خودگرا هستند.یعنی ابتدائا به منافع خود،قوم و خویش خود ،شهر واستان خود،مملکت خود وهمینطور بالاترمی اندیشند.تازه در همین راستا جلوتر هم که میروند باز هم در جهت اقناع عقاید وافکار ومنافع خودشان گام بر میدارند.انسانها تنها بدنیا میآیند تنها زندگی میکنند وتنها هم از دنیا میروند.هیچ انسانی نیمه گُم شده ندارد.شاید نیمه گُم شده آدمها خودشان باشند که هنوز خود را کشف نکرده اند و گرنه هیچ انسانی بکمک انسان دیگر کامل نمیشود اگرچه ممکن است توسط دیگران کمک شود.
انسانم آرزوست
بندرت پیش می آید آدمیانی که به معنای واقعی کلمه از خود خویشتن برای تامین اهداف و آرمانهای دیگران بگذرند وخودرا از الویت معاف دارند .چنین آدمیانی به معنای واقعی کلمه از خود گذشته اند.انسانیت وجهانی نگری،آرمانی ست که در صورت تحقق میتواند مدینه فاضله جامعه بشریت را شکل دهد.