ذوالنون:
ذوالنّون مصری، می گوید : روزی بـه دروازه شهری رسیدم ، خواستم که در آن شهر روم، درِ ورودی آن شهر کوشکی ( قصری ،خانه ای) دیدم و جوی آب ، به نزدیک آن جوی رفتم ، و طهارت کردم ، چون فارغ شدم ، چشم من بر بام کوشک افتاد.کـنیـزکـی دیــدم ایستاده ، در غایــت حسن و جـمال ، چـون مـرا بـدیـد ، گـفت :
« ای ذوالنّون ؛ چون تو از دور پدید (پیش ) آمـدی ، پنداشتم که دیـوانـه ای ؛ چـون طهارت کـردی دانستم کـه عـالمی ؛ و چـون از طهارت فارغ شدی و پیـش آمدی، پنداشتم که عارفی . اکنون به حقیقت نگاه می کنم : نه مجنونی ، نه عالِمی ، نه عارفی.»
گفتم : چـگـونــه ؟
گفت : « اگر دیـوانـه بـودی طهارت نکردی ،
واگر عالــم بـودی نظر به جانبی ( اطراف ) نکردی ،
و اگر عـارف بودی ، بـه جــز حق ، دلِ تــو ، بـه کسی دیــگـر مـیــل نـــکردی »
این بگفت و ناپدید شد!.
“لوامع الروايات – عوفي”
لوامع الروایات اثری از سدید الدین محمد عوفی عارف نامی قرن هفتم هجری قمری شامل مجموعه ایی از حکایتهای عارفانه و نکات اخلاقی وتاریخی که بعنوان مرجع توسط سایرین هم استفاده شده و میشود.بخش اول کتاب مربوط است به ابتدای آفرینش آدم تا خلفای عباسی.نسخه های خطی زیادی از این کتاب وجود دارد منجمله نسخه خطی نوشته شده در تبریز که امروزه در کتابخانه ملی پاریس نگهداری میگردد.
ذوالنون