قاب خاطرات:
امروز ندانم زچه دست آمدهای؟.
کز اول صبح مست مست آمدهای!.
مولانا
صبح یکی از زیباترین و خاطره انگیزترین روزهای مرداد نود وشش و موقع صعود به قله دماوند از جبهه شمال شرق،پس از بیدار شدن و صرف صبحانه ایی مختصر از منطقه چادرگاه که محل نصب چادرهایمان بود در تاریکی صبح راه افتادیم.حدود ساعت شش صبح شاید اندکی کمتر به پناهگاه تخت فریدون رسیدیم.و پس از گذشتن از پناهگاه ، لحظه ایی به عقب برگشتم وبا این صحنه مواجه شدم .
صبحی زیبا بسوی دماوند
این صحنه درست در شرایطی بود که در سمت روبرو یعنی دقیقا روی قله دماوند قرص ماه میدرخشید و جلوه گری میکرد و پشت سر ما خورشید اکنون در حال رُخ نمودن بود.کاش دوربینی اختراع گردد که بتواند همزمان هر دوصحنه را با یک لنز و در یک قاب ثبت کند.
این لحظه بعنوان یادگاری ماندگار در لنز دوربین و سویدای دل ودیده و سرسرای ذهنم برای همیشه ثبت و ضبط شد.
لحظات در تاریخ هستی تکرار ناپذیرند!.قطعا این لحظه و این صحنه دیگر نه برای من نه برای زمین و نه برای خورشید ونه اصلا در جهان هستی تکرار نخواهد شد .
قاب خاطرات