طنزوسرگرمی

ملا و عیالش

ملا و عیالش

عيال ملا مرد و او رفت و زن بيوه اي گرفت. زن مرتب از شوهر سابقش حرف مي زد و ملا هم از زن سابقش. شبي ملا زنش را از روي تخت به پايين انداخت. زن با چشم و چالي کبود شده پيش پدرش رفت و از ملا شکايت کرد. پدر زن ملا، او را صدا کرد و از او خواست درباره کارش توضيح بدهد. ملا گفت: من بي تقصيرم، تخت ما دو نفره است اما ما چهار نفر هستيم يعني من و زن سابقم، دختر شما و شوهر سابقش. حالا هم چون روي تخت جا نبود عيال از روي تخت پايين افتاد.

پارس گیلدا

مطالب بیشتر

نمایش بیشتر

مدیر سایت

من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق / چار تکبیر زدم یکسره بر هر چه که هست..! "حافظ" ......؛ نام و نام خانوادگی:حسین شعبانی مژدهی ؛ شغل: آزاد؛ تحصیلات: لیسانس در مهندسی؛ متاهل ، پدر و پدربزرگ ؛ علاقمند به کتاب،طبیعت گردی و کوهنوردی و عکاسی ومستندکردن تجارب نزدیک به هفت دهه پیمایش در این محنتگه خاکی... هیچ چیز مقدستر از آگاهی نیست و آگاهی یعنی مطالعه و مطالعه و مطالعه...

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا