امثال و حکم
نیازمندواقعی
نیازمندواقعی
نقل استكه: كه دو برادر بودند و مادري، هر شب يك برادر به خدمت مادر مشغول شدي و يك برادر به خدمت خداوند….!
آن شخص كه به خدمت خدا مشغول بود با خدمت خدايش، خوش بود. برادر را ميگفت: امشب نيز خدمت خداوند به من ايثار كن.واينكار هر شب تكرار ميشد….!
يك شب كه به خدمت خداوند سر به سجده نهاده بود ،به خواب شدودر خواب ديد آوازي آمده وميگويد كه برادر تو را آمرزيديم و تو را به او بخشيديم!. گفت: آخر من به خدمت خداي مشغول بودم و او به خدمت مادر!. مرا در كار او ميكنيد!؟
جواب آمد: زيرا كه آنچه تو ميكني ما از آن بينيازيم و ليكن مادرت از آن بينياز نيست كه برادرت خدمت كند!……!!
سعدی
باب اول در سیرت پادشاهان
نیازمندواقعی