کدخدای ده گفت
کدخدای ده گفت
کدخدای ده گفت: اگر با برادرت در افتادی و می خواهی او را بکشی، اول بنشین و چپقت را چاق کن. چپق اول که تمام شد، متوجه می شوی که روی هم رفته برای خطای انجام شده مجازات سنگینی است و خود را راضی می کنی که تنها با چوب و چماق به جانش بیفتی. آن وقت چپق دوم را چاق کن و تمامش کن. بعد به این فکر می افتی که به جای کتک زدن بهتر است به سختی دعوایش کنی. حالا چپق سوم را چاق کن. وقتی آن را تمام کردی، پیش برادرت می روی و به جای دعوا کردن ، او را در آغوش می گیری!.
ریشه غالب نزاع ها و اختلافات برمیگردد به قضاوت سریع ویکطرفه.اگرچنانچه آدمیان اندکی صبوری کنند واز عقل تفکر توام با درنگ و تامل استمداد جویند شاید برای بسیاری از اختلافات راه حلهای آسان و صلح آمیزی وجود داشته داشته که در نهایت روح وروان جامعه بشری را غرق در آرامش و همزیستی مسالمت امیز نماید.جالب اینجاست که هیچ نزاعی نیز ابدالدهر جاوید وپایدار نمیماند.بالاخره مرور زمان باعث میشود که آبها از اسیاب بیفتد و کدورتهای قبلی فراموش شود ولی خاطره ان همواره ضمیر بانیان آنرا ازار خواهد داد.میگویند دشمنت را ببخش نه بخاطر او بلکه بخاطر خودت که نیاز به آرامش داری!