طنزوسرگرمی

آینده نگری

آینده نگری

مرد جوانی در داخل قطار از همسفر سالمندش پرسید: ساعت چند است؟
همسفرش در پاسخ گفت از نگهبان بپرس !
مرد جوان گفت می بخشید من قصد ناراحت کردن شما را نداشتم و…
همسفر سالمندش گفت .. ببین جوان… اگر مودبانه جواب بدهم، سر صحبت را باز می کنی، از من می پرسي به کدام شهر می روم و خانه ام کجاست و چه کاره ام… وقتی بگویم چه کاره ام… خواهی گفت که هرگز محل زندگی مرا ندیده ای و من از روی ادب تو را به خانه ام دعوت می کنم در خانه ام دخترم را می بینی و عاشق او می شوی و از او خواستگاری می کنی!!…

بگذار از همین حالا آب پاکی را روی دستت بریزم وبگویم: من نمی گذارم دخترم با مردی ازدواج کند که از مال دنیا یک ساعت هم ندارد!!!!

پارس گیلدا

آینده نگری

مطالب بیشتر

نمایش بیشتر

مدیر سایت

من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق / چار تکبیر زدم یکسره بر هر چه که هست..! "حافظ" ......؛ نام و نام خانوادگی:حسین شعبانی مژدهی ؛ شغل: آزاد؛ تحصیلات: لیسانس در مهندسی؛ متاهل ، پدر و پدربزرگ ؛ علاقمند به کتاب،طبیعت گردی و کوهنوردی و عکاسی ومستندکردن تجارب نزدیک به هفت دهه پیمایش در این محنتگه خاکی... هیچ چیز مقدستر از آگاهی نیست،بزرگترین فضیلت آدمیان آگاهی ست و آگاهی یعنی مطالعه و مطالعه و مطالعه...

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا