بازی دموکراسی
بیست و هشتم مرداد ماه ،روزی بحث برانگیز در تاريخ معاصر ايران است.۲۸مرداد ۱۳۳۲ دولت دکتر مصدق ساقط شد.گروهي معتقدند كه در چنين روزي كودتا صورت پذيرفت و دولت ملي وقت با دسيسه عوامل خارجي و داخلي آن سرنگون شد.در مقابل ،گروهي ديگر معتقدند اصلاً كودتايي در كار نبود.چراكه برابر قانون اساسي وقت ، عزل نخست وزير از اختيارات شخص اول مملكت بوده است. او برابر قانون عمل كرد و نخست وزير را عزل كرد ولي عوامل ودوستان نخست وزير در قبال اين تصميم مقاومت كردند.
بدنبال مقصر نباشیم
بنظر ميرسد چند و چون موضوع اصلاً مهم نباشد.اينكه اول ، چه كسي مقصر بود در حل مسئله كمكي نمی نمايد.مهم آسيب شناسي دموكراسي در مملكت ماست .متاسفانه فرصتهاي اندك آن در تاريخ معاصر ايران بدليل عدم برخورداري از زيرساختهاي لازم جهت استقرار اين مهم براحتي سوخته و از بين رفته است.لايه هاي زيرين و حتي بخش زيادي از اقشار متوسط جامعه از لايه هاي سنتي تبعيت ميكنند. بدليل تضاد اهداف دموكراسي با منافع و باورهاي آنان با آن مخالفند.بخش ديگري از لايه هاي متوسط به همراه طبقه مرفه و نسبتاً مرفه در پي روشنفكراني هستند كه همواره در تقابل ونفي همديگر و البته متاثر از ايده ئولوژيها و تزهاي سياسي انديشمندان دنياي معاصر در بلوك شرق و غرب بوده اند.
بندرت يافت ميشدند و ميشوند ملي گراياني كه خودساخته وبه فكر منافع ملي و ميهني خود و فارغ از تاثير پذيريهاي بيرون ويا نهادهاي سنتي بوده و به جد در پي ساختن ايراني نوين باشند. البته قليلند و صدايشان به جايي نميرسد.در بر انداختن آن دولت كه فرصت مناسبي جهت بناي يك ايران نوين بود وبرغم خدمات ارزنده انجام داده ،داري نقايصي هم بوده است، مداخله خارجي ها حتي با پوزش خواهي بعدي آنها اشتباهي فاحش و غير قابل جبران بوده است.همانگونه كه كوتاهي روشنفكران معاصر و دولتمردان وقت و رهبران مذهبي در طرد وتضعيف همديگر اشتباهي نابخشودني بوده است.هر چه باشد مجموعه ايي از خطاها ،مسير حركت ملتي را در تاريخ تغيير داد و به انجا كه امروز هستيم رسانيده است.
بازی دموکراسی
امروزه نيز مشاهده ميشود كه وضعيت حال ما مستمسكي براي برخي از حاميان نظام قبلي جهت حق جلوه دادن آن شده است.اين قضاوت اخير نيز عجولانه و البته نادرست است چراكه اگر بزعم اين گروه اخير ، ان تشكيلات از ظرفيت بيشتري برخوردار بود ، ميتوانست با افزايش ظرفيت گفتمان ،فضاي سياسي بعد از 28 مرداد را به جاي بسته تر شدن با باز سازي وباز كردن جهت بازي كارآموزان دموكراسي آماده ميكرد وبا برخورد واقع بينانه با آنچه كه در جهان در حال وقوع بود آنچنان فضاي يكجانبه و بسته ايي جهت بازي يك گروه فراهم نمي نمود كه منجر به تحول بعدي با مشخصات فعلي شود.
اري همان كه ميگويند تاريخ مملو از درس وعبرت است مشروط به اينكه بدون پيش داوري و حٌب وبٌغض در كلاسش حاضر شويم ودرس آنرا با گوش جان بشنويم و مسئولانه به آن عمل كنيم.تجربه 28 مرداد 32 وقبل از آن نهضت مشروطيت و…به ما مي آموزد كه در غياب راه مناسب با مدرنترين خودرو نيز ره به جايي نخواهيم برد.
ضرورت بستر سازی
دموكراسي چونان خودرويي است جهت بردن مردمي به شاهراه سعادت و نيكبختي وبهروزي و لاجرم اين خودرو جهت حركت ، نياز به بستر وجاده واتوبان دارد وان بستر چيزي نيست جز ارتقاء سطح دانش عمومي و مسئوليت پذيري وآگاهي وآگاهي و بازهم آگاهي.بازی دموکراسی مثل حرکت روی لبه تیغ میماند که با اندک خطای بازیگران آن، میتواند آنان را به آغوش دیکتاتوری بازگرداند.
بازی دموکراسی