برش کتاب

با دو تن از دوستان قرار گذاشته بوديم که روز تعطيل به گردش بريم.

با دو تن از دوستان قرار گذاشته بوديم که روز تعطيل به گردش بريم.
ولي بر خلاف عادت..ساعت ملاقات گذشت و من خواب بودم.دوستان که منو آدم خوش قولي ميشناختند…از تاخير من…نگران شدند و به خانه ام اومدن…من از جا پريدم..از تختخواب بيرون پريدم و به چيزي نمي انديشيدم…جز اينکه هر چه زودتر خودم رو آماده کنم.در روکه باز کردم…همه وحشت زده گفتند: « پشت سرت چي فرو رفته؟»
وقتي از خواب بيدار شده بودم متوجه شدم يه چيزي پشت سرمه که نميتونم سرم رو به عقب خم کنم……با دست پشت گردنم رو لمس کردم.درست زماني که داشتم دسته شمشير رو از پشت سرم ميگرفتم..
فرياد زدند: «مواظب باش خودتو زخمي نکني..»
بعد نزديک شدند و منو جلوي آينه بردند و تا نيمه بدن لخت کردند….
يک شمشير بزرگ…يک شمشير سلحشوران قديم..تا دسته در پشت سر من فرو رفته بود…ولي بي آنکه دليلش معلوم باشد..درست بين پوست و گوشت به نرمي داخل شده بود….بدون اينکه زخمي توليد کند….
همچنين روي گردن…جايي که شمشير فرو رفته بود…زخمي ديده نميشد….دوستانم منو مطمئن کردند که شکاف لازم براي عبور شمشير بي کمترين خونريزي باز شده …..سپس اونها روي صندلي وايستدند و شمشير رو ميليمتر ميليمتر بيرون کشيدند…حتي يک قطره خون جاري نشد….شکاف به هم اومد و جز يک درز کوچک که ديده نميشد چيزي با قي نموند….
دوستانم خندان شمشير رو به سوي من دراز کردند و گفتند…بگير اين شمشيرت….
صلاح گرانبهايي بود که شايد صليبي ها اونو براي جنگهاشون به کار برده باشند…..
کي به سلحشوران قديم اجازه ميدهد که در عالم خواب کمين کنند….و بي احساس مسئوليتي شمشيرها را آخته در تن بي گناهان فرو برند؟؟؟اگر آنان زخم گران وارد نمي آورند…به اين دليل است که…..سلاحشان بر بدن زندگان مي لغزد و دوستان با وفا و مددکار پشت در هستند و به در مي کوبند…
فرانتس کافکا

پارس گیلدا

با دو تن از دوستان قرار گذاشته بوديم که روز تعطيل به گردش بريم.
نمایش بیشتر

مدیر سایت

من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق / چار تکبیر زدم یکسره بر هر چه که هست..! "حافظ" ......؛ نام و نام خانوادگی:حسین شعبانی مژدهی ؛ شغل: آزاد؛ تحصیلات: لیسانس در مهندسی؛ متاهل ، پدر و پدربزرگ ؛ علاقمند به کتاب،طبیعت گردی و کوهنوردی و عکاسی ومستندکردن تجارب نزدیک به هفت دهه پیمایش در این محنتگه خاکی... هیچ چیز مقدستر از آگاهی نیست و آگاهی یعنی مطالعه و مطالعه و مطالعه...

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا