برش کتاب

تپلی

خلاصه نگاری رمان تُپُلی اثر دوموپاسان

تپلی:

فرانسه در سال  ۱۸۷۰ و در جنگ با آلمانها شکست میخورد و در اشغال ارتش پروس( آلمان) هست،سرمایه داران و طرفداران دوآتشه رژیم قبل که همیشه ازقِبِل شعارهای ظاهرفریب و ریاکاری ورانت خواری به مال وثروت هنگفت دست یازیده اند،موذیانه ومزورانه،شعارها را رها کرده و ثروت و زر و زندگی خود را نقد کرده و درحال فرارند.

درهمین راستا گروهی که در بین آنها از سیاستمدار،اشراف زاده گرفته تا کشیش و …حضور دارند،در یک روز برفی،دلیجانی که توسط شش اسب کشيده می‌شود اجاره کرده قصد خروج از کشور را دارند.این دلیجان یک سرنشین دیگر نیز دارد که در آخرین لحظه به مسافران ملحق می‌شود و او خانمی ست به نام تپلی که اضافه وزن مادرزادی داشته و خوشنام نیست.او با یک سبد سنگین توشه راه وارد دلیجان شده و در تنها جای خالی آن کنار در می نشیند.
از همان لحظه ورود تپلی به دلیجان چشم ها متوجه او میشود.سرنشینان دلیجان که جملگی از متشخصین شهر هستند با هم گرم بگو بخند می شوند و ایشان را که روحیه ایی وطن پرستانه و خودمانی داشته در جمع خود به بازی نمی گیرند و بنوعی شروع به سرزنش و شماتت وی ازطریق کنایه و متلک پرانی می‌کنند.کشیشها پا را فراتر نهاده جایگاهش را اتش جهنم میدانند واین سخنان را آنقدر بلند ادا میکنند که به گوش تپلی برسد.تپلی می شنود و لحظه به لحظه بر بغض او اضافه شده اما چاره ایی جز تحمل این سرزنشها را ندارد.

گرفتاری به دست آمانها

راه اما لحظه به لحظه دشوارتر و حرکت سخت‌تر می‌شود،سرنشینان که نگران گیر افتادن بدست سربازان المانیند فکر نمی‌کردند ساعات زیادی معطل شوند لذا توشه و آذوقه کافی ندارند،برعکس تپلی که سبدش پر از انواع اطعمه و اشربه است.تپلی وقتی میبیند همسفرانش گرسنه وتشنه اند آنان را میهمان کرده و از غذای ونوشیدنی ها خود به آنها میدهد.همسفران ابتدائا به اکراه و سپس با میل واراده خوراکی های تپلی را تناول میکنند.حتی کشیشها که با نوک انگشتان خود خوراکی ها به دست میگرفتند و بر دهان می گذاشتند.به این ترتیب رابطه آنها بهبود می یابد.

اما دست سرنوشت،تقدیر را چنین رقم می زند که مسافران،بدست سربازان آلمانی گرفتار آیند.شرط  المانی ها برای رهایی سرنشینان دلیجان همخوابگی با زنان است و این خیلی برای سرنشینان دلیجان غیر قابل باور و وحشتناک است.آنها ساعتها به شور ومشورت می پردازند و در نهایت به این نتیجه جمعی می رسند که تپلی را راضی به این کار کنند.اما تپلی که عِرق وطن پرستانه دارد هرگز حاضر نیست که در بستر دشمن تن به چنین خفتی بدهد وموجب شادی دشمن که هموطنان او را کشته اند بشود.همراهان حتی در برهه ایی تصمیم میگرند خودشان داوطلب شده وتپلی را به المانها تسلیم کنند وخود را برهانند.

شگرد همراهان

در این میان اما همراهان وقتی جانشان را بصورت جدی درخطر می‌بینند تصمیم میگیرند که هرکدامشان بنوعی با تپلی صحبت کنند تا بلکه او را مجاب به این ننگ کنند.سیاستمدار از واجب بودن معامله با دشمن وقتی جان ملتش در خطر باشد میگوید،اشراف زاده این عمل را یک منش بزرگ و خصلت بزرگوارانه و ستودنی تلقی می‌کند،کشیش‌ها این کار را ایثار و فداکاری و از خود گذشتگی دانسته و تاکید می کنند و دستور خدا تعبیر می‌کنند و شخص را با مسیح محشور می‌دانند.

آنقدر به گوش تپلی می خوانند تا اینکه بالاخره تپلی برغم میل باطنی تن به این خفت می‌دهد و گروه آزاد می‌شود و همراهان با تهیه اطعمه و اشربه راهی می‌شوند.

هان ای دل عبرت بین

اما حالا این تپلی بود که غمزده و گرفته در گوشه ایی محزون و گرسنه افتاده بود در حالیکه همراهان می‌زدند و می گفتند و میخندیدند و میخوردند و می آشامیدند و کار تپلی را ننگین دانسته و او را که محصول عدم کفایت و نالایقی دست اندرکاران رژیم قبل بوده(یعنی همان رژیمی که اینها از قِبِلش خوردند و بردند و در حال فرارند) لایق عذاب دوزخ میدانستند و تکفیرش میکردند.همان تپلی که بنا به توصیه وتاکید اینان تن به ننگی داده بود که موجب رهایی همسفرانش شود.همو که به هنگام گرسنگی همسفرانش را اطعام کرده حالا خود گرسنه در گوشه ایی افتاده بود.

پارس گیلدا

تپلی

مطالب بیشتر

نمایش بیشتر

مدیر سایت

من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق / چار تکبیر زدم یکسره بر هر چه که هست..! "حافظ" ......؛ نام و نام خانوادگی:حسین شعبانی مژدهی ؛ شغل: آزاد؛ تحصیلات: لیسانس در مهندسی؛ متاهل ، پدر و پدربزرگ ؛ علاقمند به کتاب،طبیعت گردی و کوهنوردی و عکاسی ومستندکردن تجارب نزدیک به هفت دهه پیمایش در این محنتگه خاکی... هیچ چیز مقدستر از آگاهی نیست و آگاهی یعنی مطالعه و مطالعه و مطالعه...

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا