طنزوسرگرمی

فال مشترک

فال حافظ مشترک برای شش نفر

فال مشترک:

دوستی تعریف میکرد :
درسال 1362طی سفری که به بوشهر داشتم، دو سه روزی هم در شيراز بوديم.قبل از هر چیز به زیارت بارگاه ملکوتی حضرت حافظ شتافتم. پس از زیارت و اهدای فاتحه، پیرمردی را دیدم که روی پله‌ها نشسته و با دیوانی که در دست داشت برای مشتاقان خواجه در قبال 5ریال فال میگرفت.نظرم جلب شد که با او گپ و گفتی داشته باشم.صبر کردم سرش خلوت که شد اجازه خواستم در کنارش نشستم. از او خواستم اگر اشکالی ندارد از خودش و خاطراتش برایم تعریف کند.

او که کسوت دراویش و قلندران را داشت با سوز خاصی گفت من از نوه نتیجه های خود خواجه حافظ شیرازی هستم.فامیلی خانوادگی ما هم حافظ است.کار من گرفتن فال دوست داران حافظ است.تنها حسرت من اینست که بعد از فوت من از خانواده ما کسی نیست که کار من را ادامه بدهد.یک پسرم مهندس برق است و پسر دیگرم دبیر هنرستان های شيراز و اصلأ هیچکدام علاقه ای به اين کار ندارند.گفتم منهم از مریدان جد ّشما هستم.از راه دوری آمده‌ام.دلم میخواهد یکی از شیرین‌ترین و بیاد ماندنی‌ترین خاطراتت را برایم بازگو کنی.

خاطره فال مشترک

گفت واللّه خاطره که زیاد دارم ولی یکی برمیگرده به سالهای قبل از انقلاب که یک روز عصر، شش تا دختر که گویا دانشجوی دانشگاه پهلوی شیراز بودند پس از زیارت مقبره حافظ پیش من آمدند و گفتند :حاج آقا برای ما یک فال بگیر.گفتم یکی یکی نیت کنید تا بگيرم.گفتند نه، ما قبلا نیت کردیم شما یک فال مشترک بگیرید برای همه. من پیش خودم گفتم شاید پول کافی ندارند گفتم ،آخر نمیشود، اگر پول هم ندهید من برای هر کدام شما یک فال میگیرم.آنها قدری پچ پچ کردند باز اصرار کردند که نه شما فقط یک فال به نیت همه ما بگیرید ممنون میشویم.من بناچار قبول کردم و برسم فال گیران دیوان حافظ را گشودم وغزلی به چشمم خورد وشروع کردم بخواندن آن.وقتی بیت هفتم را خواندم صدای خنده آنها فضای حافظيه را پرکرد. وقتی علت خنده را از آنها سؤال کردم یکی از دخترها گفت :
حاج آقا راستش را بخواهی ما با هم قرار گذاشتیم که بدانیم اگر حافظ الآن زنده بود با کدام یک از ما ازدواج میکرد!.
وقتی این بیت غزل را خواندی خوشحال شدیم که حافظ نه تنها خوش مشرب، بلکه ماشاالله خوش اشتها هم هست که خواهان هر شش نفر ما بود.آنها بجای 5ریال بمن 50ریال دادند و با شوخی و خنده از حافظيه دور شدند.!

بیت هفتم چنین بود :

شهری ست پر کرشمه حوران ز شش جهت،
چیزی‌م نیست ورنه خریدار هر ششم!

پارس گیلدا

گویا حافظ در جاهای دیگر هم کماکان درگیر عدد شش بوده است!

فریاد که از شش جهتم راه ببستند،
آن خال و خط و زلف و رخ و عارض و قامت

فال مشترک

مطالب بیشتر

نمایش بیشتر

مدیر سایت

من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق / چار تکبیر زدم یکسره بر هر چه که هست..! "حافظ" ......؛ نام و نام خانوادگی:حسین شعبانی مژدهی ؛ شغل: آزاد؛ تحصیلات: لیسانس در مهندسی؛ متاهل ، پدر و پدربزرگ ؛ علاقمند به کتاب،طبیعت گردی و کوهنوردی و عکاسی ومستندکردن تجارب نزدیک به هفت دهه پیمایش در این محنتگه خاکی... هیچ چیز مقدستر از آگاهی نیست و آگاهی یعنی مطالعه و مطالعه و مطالعه...

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا