فرق من و تو:
می گویند روزی آصف الدوله،- والی وقت خراسان – به همراه تعدادی از غلامان خودش با کبر و غرور فراوان از یکی از کوچه های تنگ و باریک مشهد عبور می کردند.
در همین هنگام مردی تعدادی الاغ را پیش انداخته بود و از آن سوی کوچه با خستگی فراوان می آمد. او بدون توجه به آصف الدوله و همراهانش، الاغ هایش را هی می کرد تا زودتر از کوچه عبور کند و دنبال کار خودش برود.
غلام های والی خراسان که وضع را این طور دیدند فوراً جلو دویدند تا الاغ ها را کنار بزنند و راه را برای آصف الدوله باز کنند. مرد الاغ دار عصبانی شد و با نوکرهای آصف الدوله درگیر شد و صدای داد و قال آنها بلند شد.
فرق من و تو
آصف الدوله که وضع را چنین دید با صدای بلند و توهین آمیزی فریاد زد:
– آهای مردک الاغ دار! چرا راه مرا بسته ای؟ برو کنار، تو که یک الاغ دار بیشتر نیستی!
مرد، که از این حرف خیلی ناراحت شده بود بلافاصله جواب داد:
– من هم مثل شما حق دارم که از این کوچه عبور کنم. تنها فرق من و تو این است که من آدمی هستم که الاغ می رانم و تو الاغي هستی که آدم می رانی!.
می گویند آصف الدوله با تمام عصبانیتی که داشت، از این حرف مرد خنده اش گرفت و دستور داد راه را برای او باز کنند…..
فرق من و تو