گوناگون

قصه یک عشق

روایت قصه یک عشق رمانتیک از دوران سامانیان

قصه یک عشق:

رابعه بنت کعب، دختر زیبای کعب قُزداری بود. کعب یکی از سرداران سامانی و حاکم بلخ و سیستان بود. گفته شده کعب علاقه بسیاری به دخترش رابعه داشت و او را زین العرب «زینت قوم عرب» نامیده بود و با توجه به ثروت زیادی که داشت، چندین معلم خصوصی برای رابعه استخدام کرده بود تا علاوه بر خواندن و نوشتن، انواع هنرها را نیز به دخترش بیاموزند.

در اندک زمانی رابعه تبدیل به شاعری برجسته، نقاشی زبردست، شمشیرزنی ماهر، سوارکاری خبره و سیاستمداری زیرک شد بنحوی که عوفی درباره او می‌نویسد:

«رابعه دختر کعب القزداری، اگرچه زن بود، اما به فضل بر تمام مردان جهان بخندیدی! فارِس هر دو میدان و والی هر دو بیان، بر نظم تازی قادر و در شعر پارسی به غایت ماهر»

فوت پدر رابعه

در دهه سوم عمر رابعه، پدرش کعب از دنیا می‌رود و برادر رابعه با نام حارث بر جای پدر می‌نشیند. رابعه دلباخته کلیددار خزانه برادرش که جوانی زیبارو با نام «بکتاش» بود می‌شود.

رابعه از دایه‌اش می‌خواهد تا بکتاش را از عشق او آگاه کند و پس از آن نامه‌ها و اشعار عاشقانه یکی پس از دیگری بین رابعه و بکتاش رد و بدل می‌شود.

روایت عطار از این عشق

عطار نیشابوری می‌نویسد: روزی دشمن به بلخ هجوم آورد. حارث با سپاهی به نبرد با دشمن می‌رود و بکتاش را نیز با خود می‌برد. رابعه از ترس اینکه مبادا اتفاقی برای بکتاش بیافتد، لباس مبدل می‌پوشد و خود را بصورت سربازی درآورده و در سپاه برادرش جا می‌گیرد تا از بکتاش مراقبت کند.

در حین نبرد، بکتاش بشدت زخمی می‌شود و رابعه شمشیر کشیده و به میدان می‌رود و پس از کشتن عده زیادی از دشمنان، پیکر نیمه‌جان بکتاش را از مهلکه نجات می‌دهد.

عشق رابعه و بکتاش پنهان می‌ماند تا اینکه روزی رودکی شاعر معروف که عازم بخارا بود، به درخواست رابعه به ملاقات او می‌رود و در این دیدار رابعه از عشق سوزان خود سخن‌ها می‌گوید و اشعاری را نیز برای رودکی می‌خواند.

زمان می‌گذرد و مدتی بعد در بزمی که امیر سامانی ترتیب داده بود و همه سرداران ولایات از جمله حارث برادر رابعه نیز حضور داشتند، رودکی نیز دعوت می‌شود.

آنچه رودکی به امیر سامانی میگوید

امیر سامانی از رودکی می‌پرسد عجیب‌ترین چیزی که در طول سفرهایت دیده‌ای چه بوده!؟ رودکی که حارث را نمی‌شناسد می‌گوید در بلخ دختری دیدم رابعه نام که در عشق جوانی با نام بکتاش سال‌ها بود که می‌سوخت. رودکی اشعار رابعه را که در وصف عشق خود سروده بود، در آن مجلس می‌خواند.

حارث خشمگین شده و مجلس بزم را ترک کرده و به بلخ بازمی‌گردد و مستقیم به اتاق بکتاش می‌رود و پس از اندکی جستجو صندوقچه حاوی اشعار و نامه‌های رابعه را می‌یابد.

حارث فرمان می‌دهد بکتاش را به زندان افکنده و خود شخصاً رابعه را به گرمابه برده و رگِ دستان خواهر را می‌گشاید و بیرون می‌آید و فرمان می‌دهد درب گرمابه را با سنگ و گچ مسدود سازند.

اطرافیان رابعه دو روز نزد حارث التماس می‌کنند تا او اجازه دهد، پیکر رابعه را از گرمابه خارج سازند و در جایی بخاک بسپارند.

سرانجام اجازه داده می‌شود و پس از دو روز درب گرمابه را می‌گشایند و پیکر بی‌جان رابعه را مشاهده می‌کنند که با خون خود اشعاری را خطاب به بکتاش با انگشت بر دیواره گرمابه نگاشته است:

روایت عشق از زبان رابعه به رنگ خون

سه ره دارد جهان عشق اکنون
یکی آتش یکی اشک و یکی خون
کنون من بر سر آتش ازانم
که گه خون ریزم و گه اشک رانم
به آتش خواستم جانم که سوزد
چو جای توست نتوانم که سوزد
به اشکم پای جانان می‌بشویم
به خونم دست از جان می‌بشویم
کنون در آتش و در اشک و در خون
برفتم زین جهان «جیفه» بیرون
مرا بی تو سرآمد زندگانی
منت رفتم تو جاویدان بمانی

پس از چند روز بکتاش با کمک زندانبان از زندان می‌گریزد و شبانه بر تختگاه حارث حاضر شده و سر از تن حارث جدا می‌کند. سپس بر مزار رابعه در مزارشریف رفته و جان خویش را می‌گیرد. او را در قبر رابعه دفن می‌کنند.

نکته آخر اینکه از رابعه تنها هفت غزل و قطعه بجا مانده. چرا که تمام اشعار او را برادرش حارث به آتش کشید و از بین برد.

منابع

مجمع الفصحاء جلد دوم ص 654، رضا قلی‌خان هدایت.
لباب الالباب جلد دوم ص 16، محمد عوفی. چاپ لیدن 1939.
نفحات الانس ص 629، عبدالرحمن جامی. به کوشش توحیدی. انتشارات کتاب فروشی محمودی.
گردآوری و نگارش: تاریخ و داستان

پارس گیلدا

مطالب بیشتر

نمایش بیشتر

مدیر سایت

من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق / چار تکبیر زدم یکسره بر هر چه که هست..! "حافظ" ......؛ نام و نام خانوادگی:حسین شعبانی مژدهی ؛ شغل: آزاد؛ تحصیلات: لیسانس در مهندسی؛ متاهل و پدر ؛ علاقمند به طبیعت گردی و کوهنوردی و عکاسی ومستندکردن تجارب نزدیک به هفت دهه پیمایش در این محنتگه خاکی..

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا