قله توچال:
بر خلاف کوهنوردانی که در تهران ساکنند واستارت صعود به قله توچال را غالبا از ارتفاع تقریبا 1800 متری دربند میزنند برای ما که در شمال ساکنیم صعود یک روزه به توچال یعنی از ارتفاع صفر به 4000 بدلیل مشکلات همهوایی و…کمی مشکل است .بلکه درستش این است که دوروزه و با اقامت شب و ایجاد همهوایی همراه باشد.منتهی ظرفیت پناهگاه شیرپلا محدود و مخصوصا برای ایام تعطیلات خردادماه سخت و بلکه غیرممکن است.تهیه چادر هم بدلایلی جالب مقدور نشد که بماند..!
ساعت دو بامداد صبح جمعه سیزده خرداد وارد محوطه ترمینال آزادی شدیم.در محوطه بیرونی ترمینال بدنبال یک نیمکت خالی جهت جمع و جور کردن کوله های خود گشتیم ولی حتی یک نیمکت خالی هم پیدا نشد که همه آنها توسط افراد بی خانمان که زن و مرد و از سنین مختلف بودند برای خوابیدن اشغال شده بودند!.
دربند با وضعیتی متفاوت!
با یک تاکسی وارد میدان سربند(بالاتر از دربند شدیم).حالا ساعت حدودا سه بامداد است.میدانی شلوغ مملو از جمعیت از تیپها و گروههای سنی مختلف.گویا هر کس بدنبال هدف و مقصود ومنظور خود بود.آقا قلیون داریم سی تومان،چای ،قهوه، آب زندگی! و…در آن شلوغی و ولوله که داشتیم از درون جمعیت خودمان را بالا میکشیدیم شاهد اتفاقات دیگر هم بودیم که وصفش در حوصله این مقوله نیست.در یک کلام یاد لاله زار سالهای بسیار دور افتادم.آهنگهای قدیمی که از طریق باندها و اسپیکرهای پرقدرت در آن وقت صبح در حال پخش بود و تبلیغ جنس و جذب مشتری و خوشگذرانی و ….به هر حال برای من که حالا دربند را بعد از شش سال میدیدم کمی عجیب و محیرالعقول بود.
نمیدانم شاید دلیل بیخوابی بود یا حیرت در آنچه که در ترمینال آزادی و دربند دیده بودیم ویا هرچیز دیگر ،کمی بالاتر و بر سر یکی از دوراهی ها ، نوشته های روی تابلوی راهنما،گمراهمان کرد.بجای درپیش گرفتن مسیر شیرپلا،مسیر دره اوسون را پیش روگرفتیم.در تاریکی صبح سحر وتنها بکمک فلشهایی که روی سنگها ،مسیر را نشان میدادند،رفتیم ورفتیم و رسیدیم به سازه ایی عجیب در دل دره ایی خوش آب و هوا بنام هتل اوسون!اینکه در آن ارتفاع وآن مسیر که اصلا راهی برای ورود خودرو حتی دوچرخه هم نیست،هتل مزبور مورد استفاده کدام قشر و چگونه هست حیرتی شد افزون بر حیرتهای قبلی!.
مسیر اشتباه
از دو نفری که دمِ در بودند سوال کردیم ما قصدمان شیرپلاست ولی گویا مسیر را اشتباه آمده ایم!جواب شنیدیم بله کاملا . ادامه دادند اگر برگردید زمان را از دست خواهید داد لذا بهتر است از مسیر ایستگاه پنج بروید.راه را نشانمان دادند و ما هم از میان کوچه باغهای زیبای دره اوسون وجویبارهای خروشان زیباترش راه ایستگاه پنج را در پیش گرفتیم.مسیر توچال از این سمت برای ما جدید و جالب بود.در ادامه ، ملاقات کوتاهی با روباهی زیبا (نمیدانم واقعا مکار یا نه!) داشتیم وپس از شارژ کردن کمی آب وغذا برای او، راه ایستگاه 7 و سپس قله را پیمودیم.
مسیر برگشتمان اما از شیرپلا وآبشار دوقوی با عظمتش بود . در نهایت مشاهده همان شلوغی دربند و فرار از آن غُلغُله .تا آلان و در این 18 ساعت گذشته نزدیک به 25 کیلومتر پیمایش داشتیم .چربی های دور شکمم بتدریج آب وسوراخهای کمربند را در طول مسیر یک به یک کم کرده بودم.حالا دیگر به آخری رسیده بودو شلوارم به کمر، بند نمیشد.مرتبا باید بالا میکشیدم .در اوج خستگی این مسئله خودش یک معضلی شده بود برای من. دوستم که این وضعیت را دید ،گفت نگران نباش بگذار همانجوری بماند این تیپی که آلان تو داری اینجا مُد هست.!
و حالا برگشت
در نهایت آمدیم به ترمینال آزادی .حالا معضل تهیه ماشین .کم کم نومید میشدیم تا بلکه شب را در محوطه همان ترمینال به سبک و سیاق همان انسانهای بی خانمان ولی بدون نیمکت به صبح برسانیم .دوستم پیشنهاد داد حالا که بلیط پیدا نمیشود و خودروی سواری هم کمیاب ،بگذار گشتی در محوطه پارکینک اتوبوسها بزنم.بعد از لحظاتی دوان بسوی من آمد که بدو برویم !ماشین پیدا کردم.بله ماشین پیدا کرده بود.همان ماشینی که بلیطش در گیشه ها، یافت نمیشد در محوطه پارکینک و بصورت آزاد و بدون بلیط و با دریافت نقدی سوارمان کرد!.
سیر وسلوکی دونفره ویک روزه در دل ایران و تهرانش ومشاهده شهری و کشوری از فراز قله ایی بلندکه در گردغبار وخاک وآینده ایی نامشخص فرو رفته است.
اینهم کلیپی از آبشار دوقلوی شیرپلا
قله ها مقدسند چرا از مهمترین منابع تامین آب گیاهان و جاندارن ومخصوصا انسانها هستند.قله ها منشا حی وحیاتند.بی دلیل نیست که پیشینیان ما عبادتگاهای خود را بر فراز قله ها بنا میکردند که بلکه راز ونیازشان زودتر وبهتر به سمع خدایی که معتقد بودند در آسمانها ساکن است برسد.هنوز هم آثار برخی عبادتگاهها بر فراز بسیاری از قلل موجود است.
قله توچال