مهندس وبرنامه نویس:
در یک مسافرت هوایی که سه ساعت طول میکشید یک مهندس و یک برنامه نویس در کنار هم نشسته بودند.مهندس از فرصت استفاده کرد و خودش را به خواب زد ولی برنامه نویس خوابش نمیبرد.او به مهندس پیشنهاد کرد که در این مدت سه ساعت با همن مسابقه بگذارند و هریک از دیگری یک سوال بپرسد و نفر بازنده 10000تومان به برنده بدهد.!
مهندس به این پیشنهاد وقعی ننهاد و همچنان خودشو به خواب زد.برنامه نویس برای جلب توجه مهندس پیشنهاد دیگری داد و گفت اگر من برنده شدم شما 10000تومان به من بده واگر شما برنده شدی من 1000000تومان به شما میدهم.!
مهندس که چرتش پاره شده بود یک مقدار در صندلی خود جابجا شد وبا تکان دادن سر پیشنهاد را پذیرفت و قرار شد اولین سوال را برنامه نویس از مهندس بپرسد.او از مهندس پرسید بزرگترین کشور دنیا کجاست؟.مهندس بدون اینکه پاسخ بگوید دست کرد به جیب و 10000تومان به برنامه نویس داد.برنامه نویس پول را گرفت و در جیبش گذاشت و گفت حالا نوبت شماست.
مهندس سوال کرد آن چیه که از کوه که میخواهد بالا برود دو پا دارد و وقتی میخواهد پائین بیاید سه پا؟.اینرا گفت و به خواب رفت!برنامه نویس هرچی فکر کرد چیزی به ذهنش نرسید.لب تاپش را درآورد هرچی سرچ کرد چیزی پیدا نکرد.مودم شو وصل کرد و وصل شد به کتابخانه های دانشگاههای معتبر هر چی گشت بازهم چیزی نیافت.خسته و کوفته و مستاصل یک میلیون تومان از کیفش را در آورد و شمرد ومهندس را از خواب بیدار کرد وبهش داد.
مهندس دوباره به خواب رفت،برنامه نویس با تلنگر مهندس را بیدارش کرد و پرسید خُب جوابو بگو بعد بخواب!مهندس دست کرد به جیبش ده هزارتومان دیگر به برنامه نویس داد و گرفت تخت خوابید…! 😀
نتیجه گیری اخلاقی:اگر بغل دستی ت پولدار و بیقرار باشد گاهی درآمد در خواب بیشتر از بیداریه
مهندس وبرنامه نویس