کارگه کوزه گری:
در کارگه کوزه گری رفتم دوش
دیدم دوهزار کوزه گویا و خموش
نا گاه یکی کوزه بر آورد خروش
کو کوزه گر و کوزه خر و کوزه فروش
انسانها نوعا به زندگی روزمره عادت میکنند.اگرچه روح پرسشگری در همه موجود است ولی مخصوصا درگیری با معاش و فراهم نمودن تمهیدات زندگی ، خستگی مفرطی بر روح وروانشان مستولی میسازد.بندرت پیدا میشوند آدمهای که فارغ از دغدغه های زندگی روزمره خویش ، دقایقی با خود خلوت و به فلسفه حیات فکر کنند.
در این رباعی وزین ، حکیم عمرخیام سوال مهمی مطرح میکند.حکیم ،جامعه انسانی را به کارگه گوزه گری تشبیه کرده و انسانها را که به ساخت و ساز و زندگی مشغولند به کوزه گر و معامله گران و خریداران و فروشندگان را به کوزه فروش مثال زده است.از بین انسانهای که برخی پرسشگرند و برخی خموش ، خیام از کسی میگوید که ذهن پرسشگرش این سوال را مطرح میکند که کجایند آنهایی که ساختند(کوزه گر)،آنهایی که خریدند(کوزه خر) و آنانکه فروختند(کوزه فروش).
مطالعه سرگذشت اوج و حضیض تمدنها،مسافرت به اماکن تاریخی مخصوصا کاخ ها و شهرهای متروکه که زمانی محل زندگی حکمرانان و زندگی مردمان پیشین بوده اند و تامل بر آنچه که کردند و باقی گذاشتند و رفتند بر هر اهل دل و دیده ایی لازم و بلکه واجب است.
تنها تامل به مفهوم همین تک رباعی حکیم عمرخیام کافی ست انسانها به پوچی اعمال و رفتار نابخردانه شان در ظلم گری و ستم و حق کشی و گردنکشی و ووو واقف شوند.آگاهی بر رفتارهای نابخردانه ایی که روزانه انجام میدهیم و آثار و عوارضش جز زحمت بر جامعه و دیگران نیست نتیجه اش همان میشود که خیام میگوید…
کو کوزه گر وکوزه خر وکوزه فروش؟
کارگه کوزه گری