کوشش و امید:
در کتاب فارسی دوره ابتدایی قدیم شعری از مرحوم ملک الشعرای بهار بنام کوشش و امید درج شده بود.گویا خود مرحوم بهار هم این شعر را با الهام از یک قطعه فرانسوی بنام امید سروده بود.اگرچه بهار اسم شعرش را چشمه و سنگ نهاده است ولی وصف حال این درخت و سنگ واقع در جاده شیراز به ارسنجان است.وقتی همه راهها به بُن بست ختم میشود و سوها به کورسو تبدیل میگردد باید تلاش کرد و امیدوار بود.برای بقا چاره دیگری متصور نیست.
درنومیدی بسی امید است
پایان شب سیه سپید است.
جدا شد یکی چشمه از کوهسار
به ره گشت ناگه به سنگی دچار
به نرمی چنین گفت با سنگ سخت:
کرم کرده راهی ده ای نیکبخت
جناب اجل کش گران بود سر
زدش سیلی وکفت: دور ای پسر!
نشد چشمه از پاسخ سنگ، سرد
به کندن دراستاد و ابرام کرد
بسی کند و کاوید و کوشش نمود
کز آن سنگ خارا رهی برگشود
ز کوشش به هر چیز خواهی رسید
به هر چیز خواهی کماهی رسید
برو کارگر باش و امّیدوار
که از یاس جز مرگ ناید بهبار