تابستان خود را چگونه گذراندید:
براي تابستانهايمان بيكاري و استراحت و…در كار نبود.اگر در بهار، بدليل درس و مشق و مدرسه از انجام كار در مزرعه بر خلاف پدر ومادر وخواهراني كه به هر دليل از نعمت درس خواندن محروم شده بودند ، معاف بوديم ،حالا در تابستان نوبت ما بود كه جبرانش كنيم.
سن و سال مهم نبود. در هر سني كه بوديم وقتي كار برداشت شروع ميشد از بام تا شام بايد با بزرگترها در مزرعه مشغول ميشديم.نه ماشين درو بودنه تيلر حمل برنج و نه كُمباين و نه هيچ چيز ديگر….
درو به شيوه دستي انجام ميشد. ازساعت 6 صبح شروع ميشد تا 12 ظهر.سپس ناهار وانگاه از 2 عصر تا 7 شب. گاهي تا 7:30 و 8 بعد از ظهر يعني تا هر وقت كه هوا تاريك شود ادامه داشت.البته اگر شرایط جوی مساعد بود و گرنه برنامه به فراخور حال وروز هوا تغيير ميكرد.
ساعات کار
معمولاً صبحها ،درو ميكرديم وعصرها ، برنجها را جمع آوری كرده ودر قالب دسته هايي بنام “درز”با رشته ايي شصت هفتاد سانتي موسوم به” پيچ “كه با ساقه خشكيده برنج درست ميشد مي بستيم .با كول ويا چانچو(لوپايه) به انبار يا همان تلمبار( كوروج) حمل و انباشت ميكرديم.گاهي وقتيكه كوله را كه در مقصد بر زمين ميگذاشتيم كمرمان تا چند دقيقه راست نميشد حمل درزهاي برنج سخت بود و سنگين.
چقدرحال ميداد نوشيدن آب يخ ودر مواردي خوردن هندوانه سرد كه با خنكي آب چاه سرد ميشد.
هر بار كه برنجها را به كوروج منتقل ميكرديم در بازگشت با يك عدد” به” يا دانه ايي” انجير” ياخوشه ايي از ” انگور”كه اكنون ديگر رو به سياهي گرائيده بود يا اناري نارس و يا هر چيز خوردني ديگر كه به فراخور حال در مسير رفت و آمدمان پيدا ميشد به ذائقه مان حالي ميداديم.
کار با اعمال شاقه
ياد زخم و زگيلهاي ناشي از فرورفتن ساقه برنج (اَشكل)در لاي انگشتان عريان پا هم بخير .البته زخماي ناشي از بريدن انگشتان دست بوسيله “داره “يا همان داس درو هم كه ناشي از ناواردي ما در كار بود هم اگرچه در آن زمان دردناك بود ولي اكنون يادآوري ش شيرين است.پماد و بتادين و…هم در كار نبود.مركور كروم يا همان سرخ دواي خودمان بهترين التيام دهنده آن زخمها وقرمز كننده لباسها!! بود. بعضيها هم كه دسترسي به آن نداشتند بنا به توصيه قديمي ها روي زخم مربوطه درجا ادرار ميكردند تا خون بندآید(تعجب نكنيد…!) وزخم سريعتر التيام يابد.
يكباركه انگشت كوچك دست چپم را در حين درو با داره بريده بودم يكي ازآشنايان به من توصيه كرد جهت التيام سريعتر ، روي زخم مربوطه روغن اليف بريزم. اينكار را نيز كردم .زخم التيام يافت ولي با گوشت اضافي روي آن كه همچنان مرا همراهي ميكند.
پایان کار روزانه
وقتي درزها به انبار منتقل ميشد بصورت نامنظم روي هم ريخته ميشد.در پايان هر روز بايد كمك ميكرديم تابدرستي چيده شوند بطوریکه با كمبود جا در كوروج مواجه نشويم.در اوج خستگي وتشنگي حالا بايد در آن رطوبت بالا و گرمي هوا در ميان خاك و گرد وغبار داخل فضاي بسته كوروج درزهاي برنج را دست به دست در انتها به دست پدر ميرسانيدم كه در چيدمان درزهاي برنج در كنار هم استاد بود.
در پايان هر روز كاري با قالب صابون و پارچه ايي كه نقش حوله را بازي ميكرد به كنار رودخانه مجاور منزلمان ميرفتيم. بعد از يك آبتني جانانه به خانه بر ميگشتيم.شامي و گپ و گفتي و راديووگلهاي رنگارنگ مورد علاقه پدر در ساعت 10 شب وصداي ماندگار محمودي خوانساري يا بنان يا عبدالوهاب شهيدي ودكلمه شيرين آذر پژوهش يا روشنك يا فيروزه اميرمُعِز.
ديشب هوسي دل غمينم بگرفت
انديشه يار نازنينم بگرفت
گفتم بروم از پي دل تا آنجا
اشكم بدويد وآستينم بگرفت…!
بعدش هم خواب تا صبح فردا و روزي ديگر و كاري دوباره.
تابستان خود را چگونه گذراندید
ياور دادنهاي فاميلي به همديگر هم جالب بود. آنهايي كه كارشان جلوتر يا عقبتر بود به ديگران كمك ميكردند. تا به موقع اش كمك دريافت كنند.بدين ترتيب هزينه سربار كارگري كمتري بر قيمت تمام شده برنج تحميل ميشد.به نفع همگان بود.
اصولا در اقتصاد روستايي نيروي كار ، حرف اول را ميزد.هر خانواري كه اهالي بيشتري داشت با هزينه كمتري برنج خودش را برداشت ميكرد .تازه ميتوانست اين نيروي كار اعم از زن يا مرد را به صورت روز مزد به همسايگان و متقاضيان بفروشد.به همين دليل پسران خانوده ها در سنين كم ، زندار ميشدند.
تدارکات عروسی
براي خانواده هاي پسردار بهترين زمان زن دادن پسرهايشان، بعد از برداشت زراعت بود.چرا كه جيبها پر بود و انبار ها مملو از برنج. عروسشان را اگر قبل از عيد به خانه مي آوردند ايده ال بود .چراكه به نيروي كار سال آينده آنها يك نفر اضافه ميشد.براي خانواده هاي دختردار ، بهترين زمان فرستادن دختر به خانه بخت، حد اقل بعد از اتمام فصل كاشت بود. يعني در واقع هرچي ديرتر بهتر.تابلكه از نيروي كار موجود بيشترين استفاده را ببرند.
زمان عروسي را خانواده عروس وداماد بايد توافق ميكردند. توافق عروس وداماد آنگونه كه امروزه مرسوم است مثل خيلي چيزهاي ديگر مرسوم نبود.اگرچه شايد عروس و داماد بدون توجه به فصل كار و شاخصهاي اقتصادي مورد نظر والدينشان ميخواستند هر چه سريعتر به هم برسند ولي تصميم گيرنده اصلي والدين بودند.
تعزیه
مراسم تعزيه تابستانها هم فرصت مناسبي بود كه پسران و دختران فرصتي داشته باشند تا همديگر را در اين مراسم كه معمولاً ده روز و عصرروزهاي ايام قبل از برداشت برنج انجام ميشد همديگر را ببينند و بپسندند .معمولا هميشه بعد از اتمام مراسم تعزيه چند مورد خواستگاري در هر محل اتفاق مي افتاد.فكر كنم كمي هم از بار گناهان يزيد كاسته ميشد.
يكي از جالبترين شيوه هاي جلب نظر در بين دختران در مراسم تعزيه اين بود كه حين مراسم و در كوران تعزيه خواني هر از چندگاهي دختركي جوان از ميان دختركان دم بخت به بهانه جمع و جور كردن چادر خود از جايش بلند ميشد.چادر گُل گُلي خودش را باز و بست ميكرد. دوباره سر جايش مينشست.در اين گير ودار چند ثانيه ايي ميلياردهاي سينگال نبود كه بين دلدادگان در جايگاه تماشاچيان كه در طرف مقابل هم و زير سايه درختان تدارك ديده شده بود مبادله ميشد وروياهاي آينده شكل ميگرفت.گاهي هم بين پسركان جوانسال زد و خوردي هم صورت ميگرفت. ولي بالاخره وبموقع حق به حقدار ميرسيد.
پایان تابستان وشروع خاطرات شیرین مدرسه
زيباترين خاطرات تابستان با ثبت نام مجددمان در مدرسه پايان ميگرفت ….
خريد لباس و كفش وكيف و دفتر ودستك در كار نبود چراكه لباسمان همان لباس سال گذشته يا دربهترين شرايط لباس بزرگترها!.كيفمان پلاستيكي كه گنجايش كتابها را داشته باشد. كتاب را هم كه مدرسه ميداد.تنها دفتري و مداديا خودكاري نياز بود كه انرا نيز در حين مدرسه تهيه ميكرديم……
وبدين ترتيب خاطرات شيربن تابستان با يكي دو تا كتابي كه احتمالاً خوانده شده بود در مهر به پايان ميرسيد با يادي از ان روزها در كلاس انشاء……
تابستان خود را چگونه گذراندید؟
پارس گیلدا
تابستان خود را چگونه گذراندید