جنگ هفتاد ودو ملت همه را عذر بنه
جنگ هفتاد ودو ملت همه را عذر بنه:
مي گويند،
روزی صلاح الدين ايوبی فرمانده مسلمانان در جنگهای صليبی به خاطر كمبود بودجه نظامی نزد شخص ثروتمندی رفت تا شايد بتواند پولی برای ادامه جنگهايش بگيرد.آن تاجر مبلغ مورد نياز فرمانده مسلمانان را به او پرداخت كرد.
صلاح الدين موقعی كه خواست از خانه بيرون برود رو به آن مرد نمود و پرسيد: به نظر شما بين سه دين يهود و مسيحيت و اسلام كه با هم در جنگ هستند حق با كداميك است؟. آن تاجر بزرگ گفت بنشين تا يك داستان برايت بگويم، بعد خودت نتيجه گيری كن!.
گفت: در روزگاران قديم مرد كشاورزی بود كه صاحب يك انگشتر بود و همه ميگفتند اين انگشتر نزد هر كس باشد به كمال انسانيت ميرسد!. كشاورز دارای سه پسر شد و وقتی پسران بزرگ شدند، از روی آن انگشتر دو تای ديگر دقيقا شبيه اولی درست كرد و به هر كدام از پسرانش بدون اطلاع دو نفر ديگر، يكی از انگشترها را داد. از اين به بعد هر كدام از پسرها ميگفتند كه انگشتر اصلی پيش اوست و هميشه با هم دعوا داشتند بر سر اينكه انگشتر اصلی كه باعث كمال انسانيت ميشود پيش كداميك از آنهاست.
جنگ هفتاد ودو ملت همه را عذر بنه
تا بالاخره تصميم گرفتند برای مشخص شدن انگشتر اصلی پيش قاضی بروند.
وقتی شرح ماجرا را برای قاضی گفتند، قاضی گفت: احتمالا انگشتر اصلی گم شده است!. چون قرار بر اين بوده كه آن انگشتر پيش هر كس باشد دارای كمالات انسانی باشد. اما شما سه نفر كه هيچ فرقی با هم نداريد و مدام مشغول ناسزا گويی به يكديگر هستيد…!.
“برگرفته از كتاب تاريخ تمدن اثر ويل دورانت”
جنگ هفتاد ودو ملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند!
حافظ
پارس گیلدا