حکایت جعفر و جعفری
جعفری دیدم بر جعفر سوار،جعفری میخورد و از جعفر گذشت
حکایت جعفر و جعفری:
کلاس چهارم ابتدایی،معلمی داشتیم بنام آقای محمد علی ضیایی ضیابری که دیپلم ادبی بود. خدا رحمتش کند خیلی انسان خوش ذوقی بود وهمواره مشوق خوبی برای دانش آموزان در درس خواندن بود. من جداٌ علاقمندی خود به ادامه تحصیل را مدیون تشویقهای آن مرحوم هستم . خودش دیپلم ادبی داشت و معلم با سوادی بود.
یادم هست در همان اولین روزهایی که وارد کلاس شد جهت افزایش اطلاعات عمومی ما، نام و پایتخت و نظام حکومتی و جمعیت کشورهای جهان را که در آنزمان (نیمه دوم دهه چهل)145 کشور بود را روی تابلو نوشت .از ما هم خواست که بنویسیم وحفظش کنیم .کسی تمایلی به اینکار نداشت.من اینکار رو انجام دادم و بعد از آن خیلی نظرش به من جلب ومرتبا در کار آموزش و تحصیل تشویقم میکرد.
یکی از شگردهای ایشان در کلاس استفاده از لطایف ادبی واشعار حکمت آموز جهت ترغیب دانش آموزان به امر فراگیری علم ودانش بود. مثل استفاده از این شعر ” ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی،زین ره که تو میروی به ترکستان است و….!
از جمله مواردی که از او بیاد دارم روزی سر کلاس این جمله را گفت واز ما خواست که توضیح دهیم منظور چیست؟
“جعفری دیدم بر جعفر سوار ، جعفری میخورد و از جعفر گذشت!”
عکس:مسیر قله پشته کوه(گیلان)
پارس گیلدا
حکایت جعفر و جعفری