هر کس به کیش خود
هر کس به کیش خود:
زمانی در شهرِ باستانیِ اَفکار، دو مردِ دانشمند زندگی می کردند که با هم بد بودند و دانشِ یکدیگر را به چیزی نمی گرفتند . زیرا که یکی وجود خدایان را انکار می کرد و دیگری به آن ها اعتقاد داشت.
یک روز آن دو مرد یکدیگر را در بازار دیدند و در میان پیروانِ خود در باره وجود یا عدمِ وجود خدایان به جر و بحث پرداختند . و پس از چند ساعت جدال از هم جدا شدند .
آن شب منکرِ خدایان به معبد رفت و در برابر محراب خود را به خاک انداخت و از خدایان التماس کرد که گمراهی گذشته او را ببخشایند.
در همان ساعت آن دانشمند دیگر ، آن که به خدایان اعتقاد داشت ، کتاب های مقدسِ خود را سوزاند . زیرا که اعتقادش را از دست داده بود.
“جبران خلیل جبران”
بحثها و مجادلات اعتقادی معمولا منجر به دینداری یا بی دینی آدمیان نمیشود.چرا که جنس اعتقاد از نوع ایمان قلبی وعشق ومکنونات معرفتی وشناخت است.کسانیکه به آن دست یافتند نمیتوانند از طریق بحث و جدل و کلاس و مدرسه آنرا به دیگران منتقل کنند.وبالعکس کسانیکه باوری به ماوراءالطبیعه ندارند نمیتوان آنها را با کلاسهای دینداری به اعتقاد دین رسانید.
هر کس به کیش خود